کد مطلب:252811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

سفره ی شراب متوکل
دشمنان به متوكل به دروغ گفتند: در منزل علی بن محمد (امام هادی) علیه السلام نامه ها و اسلحه از ناحیه ی شیعیانش از اهالی قم موجود است، و او می خواهد بر ضد حكومت قیام كند.

متوكل جماعتی از دژخیمان خود را شبانه به خانه ی آن حضرت روانه كرد، آنها شبانه سر زده وارد خانه ی آن حضرت شدند و به جستجو پرداختند دیدند آن حضرت در



[ صفحه 138]



اطاق در بسته ای، لباس موئین پوشیده و روی ریگ و خاك رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.

در همان حال به او حمله كردند و او را با همان وضع (سر برهنه و پا برهنه) به حضور متوكل آوردند، و گزارش دادند كه ما به جستجوی خانه علی بن محمد (ع) پرداختیم چیزی نیافتیم، دیدیم او رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.

متوكل كه در كنار سفره ی شراب نشسته بود و در دستش جام شراب بود، برخاست و با احترام شایانی آن حضرت را در كنار خود نشانید، و جام شراب به آن حضرت تعارف كرد.

امام فرمود: سوگند به خدا هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده و نخواهد شد، مرا معاف بدار.

متوكل او را معاف داشت و گفت: اشعاری بخوان (و بزم ما را با اشعار خود شادان گردان).

امام فرمود: من در شعر، بهره ی اندك دارم.

متوكل گفت: حتما باید اشعاری بخوانی.

امام هادی این اشعار غرور شكن را (كه در مورد بی وفائی دنیا است) خواند:



باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل



و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

و اسكنوا حفرا یا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

این الأساور و التیجان و الحلل



این الوجوه التی كانت منعمة

من دونها تضرب الأستار و الكلل





[ صفحه 139]





فافصح القبر عنهم حین سائلهم

تلك الوجوه علیها الدود یفتتل



قد طال ما اكلوا و قد شربوا

و اصبحوا الیوم بعد الأكل قد اكلوا



:«گردنكشان زورمند بر قله های كوهها برای سكونت و حراست خود خانه ساختند، ولی آن قله ها به حال آنها سودی نبخشید.

و پس از آن همه شكوه از خانه های رفیع خود به پائین سرازیر شدند، و در گودال های قبر جای گرفتند و به راستی در چه جایگاه بدی افتادند!!

پس از دفن، منادی به آنها گفت: كجا رفت آن دستبندهای طلائی و آن تاج ها و زیورها؟!

كجا رفت آن چهره های مرفه كه در برابرشان پرده ها و آذین ها آویخته می شد.

قبر در برابر این سؤالی كه از آنها می شود، با زبان گویا چنین پاسخ می دهد: این چهره هائی (كه می گوئید) هم اكنون محل تاخت و تاز كرم ها شده اند.

آنها مدت طولانی خوردند و نوشیدند، و اكنون خود خوراك خاك و كرم ها شده اند».

متوكل شدیدا تحت تأثیر قرار گرفت و چنان گریه كرد كه ریشش خیس شد، حاضران نیز گریستند، سپس دستور داد امام هادی (ع) را با احترام به خانه اش باز گرداندند.

و روایت شده: متوكل آن چنان متغیر گردید كه جام شراب را بر زمین زد، و آن روز عیش او مبدل به عزا گردید. [1] .



[ صفحه 140]



امام هادی (ع) بیست سال دور از وطن، در سامره تحت نظر بود و سرانجام آن حضرت در اواخر حكومت معتمد عباسی، بر اثر زهری كه او به طور مرموز به آن حضرت خورانید به شهادت رسید.

در آن هنگام از بستگانش هیچ كس در سامره نبود جز فرزندش امام حسن عسكری (ع) كه متكفل غسل و كفن و نماز و دفن پدر گردید، و جنازه ی آن مظلوم غریب تبعید شده را در خانه ی خودش در سامره، به خاك سپردند، او هنگام شهادت 40 یا حدود 42 سال داشت. [2] .

جنازه ی امام هادی (ع) را جمعیت بسیار از بنی هاشم و بنی عباس و طالبیون و غیر آنها در حضور امام حسن عسكری (ع) تشییع كردند و به خاك سپردند، امام حسن عسكری (ع) از شدت ناراحتی با سر برهنه و گریبان دریده شده بیرون آمد (و خرج ابومحمد الحسن حاسرا مكشوف الرأس، مشقوق الثیاب).

جو به گونه ای بود كه با وجود امام حسن عسكری (ع) جریان را به گونه ای ساخته بودند كه معتمد (قاتل مرموز امام هادی (ع)) بر جنازه ی او نماز بخواند، امام حسن عسكری (پیش از آن كه نزد مردم بیاید و جنازه را حركت دهند) بر جنازه نماز خواند، سپس جمعیت جنازه را برداشتند و حركت دادند و معتمد عباسی بر آن نماز خواند.

بعضی در مورد پاره كردن لباس، به امام حسن عسكری (ع) ایراد كردند، امام به ایراد كننده فرمود: «ای نادان تو چه می دانی؟ موسی بن عمران در مصیبت برادرش هارون، جامه ی خود را چاك زد و گریبان پاره كرد». [3] .



[ صفحه 141]





شها تو شاهد میقات لی مع اللهی

تو شمع جمع شبستان ملك ایجادی



مقام باطن ذات تو قاب قوسین است

به ظاهر ار چه در این خاكدان اجسادی



كشیدی از متوكل شدائدی كه به دهر

ندیده دیده ی گردون ز هیچ شدادی



گهی به بركه ی درندگان گهی زندان

گهی به بزم می و ساز و باغی و عادی



تو شاه یكه سواران دشت توحیدی

اگر پیاده روان در ركاب الحادی



ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت

كه بر طریقه ی آباء و رسم اجدادی


[1] مروج الذهب - تذكره سبط بن جوزي ص 203- بحار ج 50 ص 211 - 213.

[2] مناقب ابن شهر آشوب ج 6 ص 401.

[3] اعيان الشيعه ج 2 ص 39 - 40.